گويند كه سنگ لعل شود در مقام صبر آري شود وليكن به خون جگر شود خواهم شدن به ميكده گريان و دادخواه كز دست غم خلاص من آنجا مگر شود از هر كرانه تير دعا كرده ام روان باشد كران ميانه يكي كارگر شود ترسم كه اشك، حافظ (at چالوس) https://www.instagram.com/p/B2kxsSxlZ_E/?igshid=1gfdx8yzyx1f6
مولوی در دیوان شمس گفته است: این بار من یکبارگی در عاشقی پیچیدهام این بار من یک بارگی از عافیت ببریدهام دل را ز خود برکندهام با چیز دیگر زندهام عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیدهام ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی دیوانه هم نندیشد آن کاندر دل اندیشیدهام دیوانه کوکب ریخته از شور من بگریخته من با اجل آمیخته در نیستی پریدهام امروز عقل من ز من یک بارگی بیزار شد خواهد که ترساند مرا پنداشت من نادیدهام من خود کجا ترسم از او شکلی بکردم بهر او من گیج کی باشم ولی قاصد چنین گیجیدهام #مولوی #محسن_چاوشی #Mevlevi #Mewlavi #Rumi (at Tehran, Iran) https://www.instagram.com/p/B3IAOLpFFrf/?igshid=1diz76n5lr5q6
Break Boundaries #BreakBoundaries What happened to peace? #WhatHappenedToPeace
اي درد تو ام درمان در بستر ناكامي اي ياد تو ام مونس در گوشه ي تنهايي در دايره ي قسمت ما نقطه ي تسليميم لطف آن چه تو انديشي، حكم آن چه تو فرمايي زين دايره ي مينا خونين جگرم، مي ده تا حل كنم اين مشكل در ساغر مينايي پادشه خوبان، حافظ (at Chalus, Mazandaran, Iran) https://www.instagram.com/p/B2kkWObl6C7/?igshid=8hdi45wglsn1
از فرش تا عرش را سير كردم، از شرق تا غرب را طي كردم. همچون بذري مستعد، از عمق خاك بيرون جستم. خرسند از رويت نور، رقص كنان سماع كردم و همچون گلي، روي به آفتاب بودم. سماع كردم و رقصيدم، ولي غافل از اين كه اين جا، نه مسير! كه نقطه ي شروع است، سياهي و ظلمات سراسر شهر وجودي ام را ديدم كه حتي در تمام اين سفر ها هم همراهم بوده ولي مستتر، چونان كه نابينا باشم چونان كه ستار باشد چونان كه شافي باشد. ظلماتي كه همچون چشمه هاي پراكنده، آب ظلمت را براي نوشندگانش هديه مي داده است. افسوس كه تمام ساكنين اين شهر و پيرامونش را مسموم كردم. خواهم كوشيدن، با تمام توان در مقابل حمله هاي كرّار لشگر ظلمات ايستادم و همچون دُن كيشوت، به اصلاح برخواستم. خبر كوتاه بود؛ من در مقابل اين ظلمات مُردم. خواهم كوشيدن، تا فرصت مشاهده داده شده، توبه خواهم كرد و خواهم بازگشتن. توبه را پشيماني مخوان! توبه بازگشتن است و جبران است و شروع دوباره. پروردگارم را سه پاس كه اميدواري را از جنس نور و ظلمت خلق نكرد! نور و ظلمت به طيف و مرز هاي خاكستري، انحنا مي يابند [كشيده مي شوند]. اما اميدواري، به صورت صفر يا يك است، هر چند هاله هايي از حماقت و ناداني را به همراه داشته باشد. من اميدوارم، آنچنان كه اميدواران عالم، اميدوارند. من دوباره خواهم جستن و اين بار نه به ذوق نور كه به رويت خورشيد خواهم كوشيد. https://www.instagram.com/p/B205x5XFL-M/?igshid=13vml341bqj1c