2 New Pages Of My Sketchbook! :P

2 New Pages Of My Sketchbook! :P
2 New Pages Of My Sketchbook! :P

2 new pages of my sketchbook! :P

2 New Pages Of My Sketchbook! :P

More Posts from Urlocalzosha and Others

10 months ago
یه جوجه که سردش شده درحال بغل کردن یه جوجه دیگه😭😭

یه جوجه که سردش شده درحال بغل کردن یه جوجه دیگه😭😭

والا بنده جای اینکه راجب شو توضیح بدم یا بگم داستانش چیه فقط نقاشیشو میکشم، بخوام بنویسم یه طومار کامل میشه..

اگه توکیو ریونجرز دیدی نظرت راجب انیمشو برام کامنت کن، یا اگه مانگا رو خوندی D:

ترجمه متناشون :

هانما : هوف.. سرده.. بذا یه لحظه بغلت کنم.. میشه؟

شو : هوم؟ آ-آره.. *خواهر پشماش ریخته*

فقط رفیقن باهم فکرای عجیب غریب به سرتون نزنه😔🤍

واسه کیفیت بهتر کلیک کنید

Two chicks cuddling😭😭

I just draw shu instead of explaining about her-

Did you watched tokyo revengers / read its manga? Did you liked it?

Click for better quality


Tags
8 months ago
10000 Likes

10000 likes

Unexpected💀

تا الان ۱۰هزار تا پست لایک کردم

انتظارشو نداشتم💀


Tags
10 months ago
First Post :>

First post :>

OK guys here's my oc, her name is Shuhan Kakami, AKA Shu *^*

Refrence : kazutora

Am I doing good yet? :>>🤍

اوکی اولین پستم اینه، خودم کشیدمش و به شخصه خیلی دوستش دارم

رفرنسش کازوتورا بود از توکیو ریونجرز

نظرتون راجبش چیه؟ ^-^


Tags
10 months ago

بیاید براتون داستان تعریف کنم :

بیاید براتون داستان تعریف کنم :

از دریا پیداش کرد و آوردش خونه..

بیاید براتون داستان تعریف کنم :

بزرگتر شد🥲

بیاید براتون داستان تعریف کنم :

حتی بزرگتر😭

حدس میزنم اگه شو (ocم که پست اولم هم از اونه) با یه کاراکتر دیگه بزرگ میشد حداقل موهای به این خوشگلی رو رنگ نمیکرد

البته این فقط یه au عه، شو در واقع پری دریایی نیستا.. انسان عادیه. (الکی)

حوصلم بکشه داستان زندگیشم مینویسم براتون😃

جزو اولین کارای داستانیم محسوب میشه، آخرین عکس پنج دقیقه پیش تموم شد، قبلیا هم یکم قبل تر، نزدیک یه هفته..

دیگه میزنم تو کار کشیدن oc هام با کاراکترای خود انیمه (گند میزنم بهشون😑)

جهت کیفیت بهتر کلیک کنید


Tags
10 months ago

آقا امروز رفتیم بیرون پالادیوم، رفتم تو کتابفروشی دیدم جلد دوم بازی های میراث اومده (تازه ترجمه شده) (میراث هاثورن)

یعنیا یه چیزی میگم یه چیزی میشنوی

دویدم

فقط دویدم سمت قفسه چیز دیگه ای یادم نیست-


Tags
10 months ago
خیلییی ممنونم از همتون که پستام رو لایک کردین و به ۵۰ لایک

خیلییی ممنونم از همتون که پستام رو لایک کردین و به ۵۰ لایک رسیدیم

جاتون وسط اینجاست : ❤

Everyone, thank you so much for getting me to 50 likes, luv y'all😭😭🤍

خیلییی ممنونم از همتون که پستام رو لایک کردین و به ۵۰ لایک

Tags
9 months ago

خدایا امیدوارم هر چرت و پرتی که قراره بعد همه اینا اتفاق بیوفته خنده دار باشه

Gosh I hope whatever bullshit happening next is funny


Tags
10 months ago

امروزم بدک نگذشت.

ساعت چهار صبح خاله‌م با بچه هاش رسیدن اینجا.. من نمیدونم چطوری خسته نمیشن واقعا.

یه خاله دیگه م هم با همه بچه هاش اومد. (جز یه دخترخالم که کلاس داشت..) جالبه هیچکدوم نمیدونستن اون یکی قراره بیاد.

سر میز از نوه خالم پرسیدم اومدیم کجا، مامانش زیرلبی گفت بگه طالقان. چی گفت؟ اومدیم طالبان👍🏻

بخاری رو هم که دید گفت : این چی چیه؟

+ بخاریه.

- توش جیش میکنیم؟

+ نه.

- چرا.

بعد صبحونه رفتم در پشتی رو باز کردم، جلوش یه جوی خوب داره. بچه ها نشستن لبش و بازی کردن. بماند آب پاش پلاستیکی یکیشون افتاد و آب بردش کلی دویدیم پیداش کنیم که گریه ش رو تموم کنه.. خوشحال شد.

کلی سنگ پرت کردیم تو آب، گل گذاشتم روی موهاشون، بهشون خوش گذشت. خوشحالم.

(باید مشکلات خشممو با پرت کردن سنگ تو آب از بین ببرم)

نهارو همه کنار هم خوردیم. (کل سینی گوجه ها قبل پخت چپه شد رو زمین، برشون گردوندیم یه گوجه دیگم بعدش افتاد عالیه)

از نوه خالم پرسیدم به کی رای میدی؟ گفت : من به تو رای میدم. به (اشاره به دخترخاله هام) شما هم میدم به همه رای میدم.

کاش تو زندگیم همین شکلی ساده باشم.

بعدم همه یکم استراحت کردن و به اجبار یک دوست عزیز فرستادنمون جهت رای دادن. تو این گرمای سگ پز سگ میره بیرون آخه؟ از بینمون ۴ نفر رای دادن کلا. منم فقط کاغذشو انداختم تو صندوق، خودم رای ندادم.

حالا تو ماشین :

مادر : حالا تو به کی رای دادی؟

(پدرجان موقع رای دادن کاغذشو قایم کرد گفت نمیخوام رای منو ببینین)

پدر : دزد بزرگ.

به این ترتیب وقتی مادرجان منظورشو فهمید دعوا شد.

برگشتیم خونه یکم میوه خوردیم و استراحت از اونجایی که همه خسته راه بودن..

به باغ مادربزرگم هم سر زدیم و چندتا آلبالو چیدیم، یه گل جدید دیدم. خیلی جزئیات داشت و انگار وسط برگای ریزش یه مرکز کاج شکل کوچیک داشت . اکثر فامیل برگشتن خونه هاشون و امیدوارم سالم رسیده باشن چون چند دقیقه پیش چنان رعد و برقی شد که کرک و پرام ریخت..

رفتیم لب یه رودخونه که پشت باغ بود، خیلی پر آب بود و یه خانواده نزدیکش نشسته بودن. سنگ پرت کردم تو آب که البته تو کفشام کلی آب رفت..

وقتی بقیه رفتن ما هم با یه خاله و داییم رفتیم سه تا روستا رو دیدیم، مرجان، نساء اولیا و جوستان.

برگشتیم خونه. دوباره در پشتی رو باز کردم یکم نشستم تو لب آب پاهام خنک شد کلی هم آرامش گرفتم.

واکنش صادقانه یه بنده خدایی که ته جوی وایساده درحال خوردن آب :

اون بنده خدا تا ابد :

یکم از آسمون آبی فیض بردیم و برگشتیم تو.

امروز صفحه جدیدی از بولت ژورنالم درست نکردم.. فردا هم برمیگردیم تهران.

بدرود.

امروزم بدک نگذشت.

جوجه رو نگاه آخه، پسرخالمه :>>


Tags
Loading...
End of content
No more pages to load
  • sonachobitchacho
    sonachobitchacho liked this · 6 days ago
  • anathesblog
    anathesblog liked this · 6 days ago
  • melissapookiechan
    melissapookiechan liked this · 1 week ago
  • wolffox-productions
    wolffox-productions liked this · 1 week ago
  • aikasartcorner
    aikasartcorner liked this · 1 week ago
  • hildepierrot
    hildepierrot liked this · 1 week ago
  • reinersimp
    reinersimp liked this · 1 week ago
  • urlocalzosha
    urlocalzosha liked this · 1 week ago
  • urlocalzosha
    urlocalzosha reblogged this · 1 week ago
urlocalzosha - Zosha
Zosha

~‌ Hey There! :P

34 posts

Explore Tumblr Blog
Search Through Tumblr Tags